«سرباز» روایتی از یک سلوک درونی
در این شکی نیست که سرباز حرص در میآورد: هم ریتم کند دارد؛ هم روابط شخصیتها روی اعصاب رژه میرود و هم از این شاخه به آن شاخه میپرد. اما همیشه کند بودن و همیشه حرص درآوردن بد نیست.
به گزارش خبرگزاری فارس، علی ابراهیم پور (کارشناسی ارشد مدیریت راهبردی فرهنگ) یادداشتی درباره مجموعه سرباز نوشته و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده که متن آن در ادامه می آید:
چند قسمتی از سریال هنگام افطار شبکه سه نگذشت که بانگ نقدها بلند شد. سریال سرباز با نویسندگی و کارگردانی هادی مقدمدوست و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی مطابق آمار نتوانست مخاطب قابل اعتنایی جلب کند. عوامل مختلفی در این نتیجه دخیلند؛ مثل ناهمسانی مضمون و سبک سریال با زمان پخش. اما بخش قابلتوجهی از نقدها به اصل فرم سریال سرباز پرداختند.
در این شکی نیست که سرباز حرص در میآورد: هم ریتم کند دارد؛ هم روابط شخصیتها روی اعصاب رژه میرود و هم از این شاخه به آن شاخه میپرد. اما همیشه کند بودن و همیشه حرص درآوردن بد نیست. فیلمهای زیادی داریم که ژانر آزارند و شدیدا حرص درآور. فیلمهایی با ریتم کند هم داریم که فقط کندند. اما سرباز فقط این نیست.
نگارنده معتقد است، سریال سرباز، یک «سلوک درونی» است:
۱.«تجربه زیستن جای همدیگر»: چالش سرباز سرتاسر درونی است و به درونیترین لایهی شناختی و روانی افراد نفوذ میکند؛ به همین دلیل مجبور است حدیث نفس کند و با راوی سوم شخص دانای کل، روایت را پیش ببرد. نفوذ به درون آدمها، این فرصت را فراهم میکند آدمها –خصوصا زن و شوهرها- خود را جای هم تصور کنند؛ تفاوت دغدغهها و موقعیتها را لمس کنند. مهمتر اینکه تاثیرات کنشهای خویش روی یکدیگر را دقیقا درک کنند. طبیعی است وقتی با ذات رفتارهای ناپسند هم روبهرو میشویم، بدمان بیاید! بد، بد است و باید هم همینطور باشد. چه چیز بهتر از دستیابی به این معرفت؟
۲.«آیینهی نفس»: ما رفتارها و عکسالعملهایی داریم، اما معمولا به فرآیند دستیابی به آن رفتارها، التفات نداریم. سرباز مثل آینه عمل میکند که در آن با انسانی معمولی با ویژگیهای مثبت و منفی –مثل خودمان- روبهرو میشویم که در موقعیتهای مشابه هر روزهی ما فکر میکند و تصمیم میگیرد: برخورد با مافوق، برخورد با دوست، مهربانیکردن و… . روایت کنشهای او، بازنمایشی از درون خود ماست. همچنانکه پیرایش ظاهر حضور جلوی آیینه را میطلبد، پیرایش باطن نیز نیازمند چنین آینهای است.
افخمی عیب سرباز را در سفارشی بودن دانسته بود؛ اما این ادعایی بدون دلیل است. سرباز از کل پدیدهی سربازی، یکی از مهمترین موقعیتهای آن، یعنی رابطه فرمانده و زیردست یا رئیس و مرئوس را سوژه کرد و روی چالش درونی مدیریتپذیری آدمها مانور داد. این موقعیت درامبرانگیزترین چالش سربازی برای آدمهایی است که از غرور پنهان رنج میبرند. موقعیتی که اتفاقا کمتر به آن توجه میشود!
۳.«توصیف در کنار توصیه»:چرا سرباز در ژانر آزار قرار نمیگیرد؟ در ژانر آزار فقط فشار روحی تحمیل میشود و روایت را در توصیف متوقف میکند؛ اما سرباز -برخلاف آثار موج شبهروشنفکری- علاوه بر توصیف، به نقد و توصیه و راهحل هم میرسد. مخاطب سرباز، راه حل و تاثیر راه حلها را هم میبیند. هر چالش، حل میشود و سپس چالش بعدی آغاز میگردد. مشکلات روی هم تلمبار نمیشوند.
۴. «نیازمندی سلوک به زمان و بردباری»: همه چیز قلمبه و فستفودی به دست نمیآید. باید وقت گذاشت تا محصول را برداشت کرد. باید تاثیرات رفتار، را در طی زمان دید تا در جان آدم نهادینه شود. مگر آدم از دیدن چهره خودش در آینه خسته میشود؟ روایت موقعیتهای متفاوت، هرچه بیشتر باشد، بهتر است. اگر سرباز را تماشا میکنی، باید بدانی داری «سلوک» میکنی. مدرنیته ما را به سرعت عادت داده. اما سنت الهی در زندگی دنیا بر صبوری استوار شده است. خدا با صبوری به رفتارهای چپندرقیچی ما نگاه میکند؛ ما هم اگر بخواهیم رشد کنیم، باید صبوری کنیم. سرباز درام دارد؛ نه در چپکردن ماشین و خشونت و تعقیب و گریز؛ بلکه در «جنگ اراده»هایی که در درونیترین لایههای وجود افراد است. اگر کسی هم بخواهد ساحت ارادهاش رشد کند، باید گامبهگام با صبوری همراهی کند.
در مصاحبهای با مقدمدوست پرسیدهبودند چرا سریال طولانی است؟ گفته بود چون سربازی طولانی است! به نظر این پاسخ از روی بیپاسخی است! سریال سرباز طولانی است، چون باید طولانی باشد. لازمهی چنین درامی، کشداری است.
۵.«دیالوگهای نقطهزن»: سرباز دیالوگهای نقطهزن دارد. هنگامی که با توجه و صبوری سریال را تحمل میکنی، این دیالوگها تا مدتها در ذهنت تکرار میشود. جملات گاه عادی وسط گفتوگوها. این تثبیت، نتیجه سلوک است و نمادهایی است که این سلوک را یادآوری میکنند.
سرباز مثل هر اثر هنری، حتما اشکالاتی دارد. اما بهنظر میرسد این بُعد مهم سرباز در میان انبوه انتقادات مغفول مانده است. سرباز در جذب مخاطب نسبتا شکست خورد. برخی همین را دلیل بر شکست فیلم میدانند. اینکه چرا مخاطب فیلمی را نمیبیند، نیازمند تامل جداگانه است. یکی از مهمترین عوامل، ذائقهای است که طی تجربه برای مخاطب ساخته شده است. آیا نمیتوانیم به فرمی در فیلم دست یابیم که در عین درام قوی، «سلوک» هم باشد؟ ذائقه مخاطب، با تولید و تجربه و تکرار ساخته میشود.
قرار نیست همه فیلمها کافیشاپ باشند! انسان در زندگیاش هم به کافیشاپ نیاز دارد و هم به باشگاه. کسی که وارد باشگاه میشود، از دویدن و تمرین خسته نمیشود، چون با ورودش پذیرفته باشگاه محلی برای تمرین است. شاید لازم باشد با توجه به این جمله که «دیدن این فیلم، برای من یک سلوک و تمرین است» پای دیدن چند قسمتی از سرباز نشست و دوباره دربارهی آن قضاوت کرد.
مقایسه سرباز با فیلم سربهمهر و سریال وضعیت سفید نشان میدهد هادی مقدمدوست در مسیر دستیابی به فرمی در زمینه «فیلم دینی» است که میتوان آن را «فیلم سلوک» نامید. فیلم سلوک، فیلمی است که خودش دوای دردها و نیازهای درونی آدمهاست؛ «نه نسخه دوانما». باید به این ایدهی جدید، فرصت بروز و تجربه داد و خود نیز آن را با این رهیافت چشید و تجربه کرد.